مثل گام های تو
وقت رفتن
پل های خراب شده را
جا می گذارد
چشم ام گاه گاه می بارد
اشک ِ آسمان
در صورت ام غرق می شود
مثل گام های تو
وقت رفتن
پل های خراب شده را
جا می گذارد
چشم ام گاه گاه می بارد
اشک ِ آسمان
در صورت ام غرق می شود
قطره قطره
در خیالم می چکاند
خاطرت را
میبرد اندیشه ام را
تا دیاری آشنا
میبرد تا در میان ِ لاله ها
برگها و واژه های بی پناه
قسمت کند
یکبار دیگر بوسه های آخرت را
عاشقی نزدیک است
رهگذر می بیند
رقص ِ مهتابُ و پرستوها را
جشن را آینه ها می گیرند
در هیاهوی ِ نهان
رهگذر می خواند
روشنی و نفس ِامیّد را
در دل ِ ثانیه ها
گفتی خزان
گفتم به روی ماه ِ تو
ای مهربان من سلام
گفتی خداحافظ رفیق
ای لحظه های ِ واپسین
گفتم بمان
گفتی شما ؟!