شعر پاییزم
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۴۲ ب.ظ
من شعر ِ پاییزم
هر لحظه می لرزم
از این سرما
زردم ، کبودم ، شاعرم ..اما
هرگز نمی ریزم
بر دامن ِ سرد ِ زمین هرگز
نمی میرم ز ِ سرمای ِ تن ِ دنیا
پهلو نمی گیرم کنار ِ ساحل ِ دریا
من شعر پاییزم
فصل ِ خزانم در پس ِ فردا
با یک گناه ساده می میرم
خزان ِ می گیردم هرجا
با اسب می تازند
بر احساس ِ من درجا
با اسب های ِ وحشی صحرا
می بندنم بر تازیانه های این دنیا
هر بار می گویم سخن با ماه
یخ می زند لب های من ، صد آه
در سینه دارم صد هزاران غصه و فریاد
فریاد از سرمای ِ این دنیا
سرمای پاییز ِ زمستان ها
یخ می زند لب های من هرجا
از عشق می گویم سخن با ماه
قندیل می بندند و می خشکند و می ریزند
وقتی ستاره می زند فریاد
اُمیّـــــدها و آرزوهای ِ دلم در باد
لطفا با بنیاد شهید در خصوص کنگره شعر ایثار تماس بگیرید 02188305765 88308088
09123902812 لارتی