میدانی چند بار گریسته اند ؟
می توانی حدس بزنی
چند بار چشم به راهت بوده اند ؟
چشم هایم را ببین
در عمق چشمانم می شنوی صدا را؟
می شنوی صدای محو شدن خدا را؟
این دلم را می لرزاند
چیست این صدای مجهول و کذائی ؟!...
میدانی چند بار گریسته اند ؟
می توانی حدس بزنی
چند بار چشم به راهت بوده اند ؟
چشم هایم را ببین
در عمق چشمانم می شنوی صدا را؟
می شنوی صدای محو شدن خدا را؟
این دلم را می لرزاند
چیست این صدای مجهول و کذائی ؟!...
تفریق من از تو
و تقسیم زندگی به نفع مرگ
خیانت شب های طولانی
به شامگاه ِ غربت زده
دیدگان مملو از انتظار
تضاد عجیب اسمان در قالب زمین
تکرار بی بدیل مکررات الزامی
و سرازیری ارزوها به زباله دانی ِ فردا
در کوچه های این شهر
در جاده های خاکی
پایش نهاده هرجا با رقص آریایی
با شور و شوق باران
از نو تازه کرده هر گوشه را ز ایران
یادش نرفته انگار آن نعره های شیران
در ردپای پاییز
در وسعت زمستان
ناهید پر گرفته در شادی سپندار