وبگاه مهدی گودرزی

وبگاه و تارنمای شخصی مهدی گودرزی | شعرنو ، دست نوشته ها اشعار و دل نوشته های مهدی گودرزی | گرداوری اشعار عاشقانه و شاعرانه ، داستان های زیبا و نوشته های ادبی از سراسر وب

وبگاه مهدی گودرزی

وبگاه و تارنمای شخصی مهدی گودرزی | شعرنو ، دست نوشته ها اشعار و دل نوشته های مهدی گودرزی | گرداوری اشعار عاشقانه و شاعرانه ، داستان های زیبا و نوشته های ادبی از سراسر وب

وبگاه مهدی گودرزی

وبگاه و تارنمای شخصی مهدی گودرزی | شامل دست نوشته ها و دل نوشته های مهدی گودرزی | گرداوری اشعار برگزیده و داستان زیبا و نوشته های ادبی از سراسر وب

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۷ مطلب توسط «مهدی گودرزی» ثبت شده است

برگردشعر عاشقانه  برگرد

خاطره تنهاست هنوز

و غرورم

گرچه شکست

هنوز می بارد

هر روز و هر شب

چشم هایی که داشت

به تو عادت می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۱۷
مهدی گودرزی

نام داستان : مرگ یخیداستان مرگ یخی

نویسنده : مهدی گودرزی

داشتم از پنجره محوطه باغ را نگاه می کردم او را دیدم، به درب چوبی تکیه داده بود و طوری دست اش را بر کمرش گذاشته بود که بنظر می رسید از چیزی خسته است، شاید داشت با نگاه آرامش به دنبال چیزی می گشت و پیدا نمی کرد.

هر وقت به چشمانش نگاه می کردم تمام بدنم یخ می زد، احساس می کردم از گذشته دلگیر است و یا از چیزی فرار می کند. می توانستم سرمای وجودش را از همان فاصله هم حس کنم، دوست داشتم بدانم به چه چیزی فکر می کند و چرا کمرش خم شده، شاید سرما بیش از حد بود، شاید یک چای داغ یا یک شیرقهوه شیرین خسته گی اش را در می آورد.

هزار و یک جور فکر از ذهنم خطور می کرد، ناگهان کبوتر کوچکی مقابلش نشست و پاهایش را بوسید و بعد از چند لحظه به هوا برخاست، شاید کبوتر هم متوجه چیزی شده بود، شاید کبوتر هم از دل شکسته اش باخبر شده بود!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۴۳
مهدی گودرزی

اینجا اخرین نقطه ی انسانیتشعر اهن پاره های مقدس

اخرین کهکشان  ِ راه  ِ  ابدیت

اینجا در حومه ِ  متروکه ی ِ زمین

در عصر اهن پاره های ِ مقدس

و تکنولوژی ِ پوسیده

و سیاه سَت ،

با شالوده ای منتهی به اب راهی خشکیده

و دلتایی چارگوش.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۲۴
مهدی گودرزی

عشق در یک قدمی ستشعر رهگذر

عاشقی نزدیک است

رهگذر می بیند

رقص ِ مهتابُ و پرستوها را

جشن را آینه ها می گیرند

در هیاهوی ِ نهان

رهگذر می خواند

روشنی و نفس ِامیّد را

 در دل ِ ثانیه ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۱ ، ۲۳:۳۶
مهدی گودرزی

گفتم بهارشعر خداحافظ رفیق

گفتی خزان

گفتم به روی ماه ِ تو

ای مهربان من سلام

گفتی خداحافظ  رفیق

ای لحظه های ِ واپسین

گفتم بمان

گفتی شما ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۱ ، ۱۹:۳۶
مهدی گودرزی